مردم از هر گوشه عراق بیهیچ توشه و توان و بیهیچ مال و منال با پای پیاده راه میافتند سمت کربلا. وقتی از نجف به سمت کربلا حرکت کردیم،جادههای منتهی به شهر با ازدحام زائران و عزاداران سید و سالار شهیدان؛ آقا اباعبداللهالحسین و حضرت ابوالفضل(ع) بسته شده بود.
ساکنان مسیر اما وظیفه دیگری داشتند. هرکس به اندازه وسعش کمکی میکرد. یکی سقا شده بود و آب میرساند. دیگری خورد و خوراک فراهم میکرد و آن دیگری که هیچ نداشت، باور میکنید؟ پای مردم را ماساژ میداد.
در مسیر، خانمی را دیدم که از بصره با کالسکه نوزادش راه افتاده بود و میخواست پیاده به کربلا برود. در حرم مرد فلجی را دیدم که سینهخیز به سمت ضریح میرفت و نمیگذاشت کسی کمکش کند.
و دهها صحنه شگفتانگیز دیگر که انسان را در برابر این همه عشق وادار به تواضع میکند.
نزدیک کربلا که شدیم، وقت اذان صبح بود. ازدحام جمعیت مانع از حرکت خودروها بود. پیاده شدیم و بخشی از راه را همراه سایر عزاداران پیادهروی کردیم.
این صحنهها را که میدیدم یاد این تعبیر از مولای متقیان افتادم که «هذا مناخ رکاب و مصارع عشاق»
حضرت آیتالله سیستانی فرموده بودند که زیارتها کوتاه باشد. مردم هم اطاعت کرده بودند. روز اربعین شاید حدود 8 میلیون زائر در کربلا بودند اما تا اذان صبح فردا همه زیارت کرده و در مسیر بازگشت به شهرشان بودند.
قرار بود بعد از زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) با استاندار کربلا جلسه داشته باشم. اما مگر میشد دل از این حریم برکند...
السلام علیالحسین و علی علیبنالحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.